افسانه من و تو
عاشقی که من باشم ،
معشوقه ای کهتو
پایان قصه میشود افسانه ی قرن
پایان قصه
میرسد به موهای سپید من
و چشم های تار شده از گریه
روزی که برگردی به من
با چشم های تارشده ام ، تار میزنم برایت
پنجره های خواب الوده را باز میکنم
قهوه که نه
اینبار
چای زعفرانی دم میکنم برایت
می نشینم و بار دیگر
از دستانت میخواهم که موهایم راببافد
به بهانه ی خواستنت
تا شاید بمانی اینبار
در اغوشم...
#شعر : هانیه سیدمردانی
لطفا در صورت کپی نام شعر ذکر شود .
+نوشته شده در جمعه 12 خرداد 1396برچسب:بهانه , افسانه , آغوش , هانیه سیدمردانی , ماه و ترنج , چای زعفرانی, ساعت1:6توسط هانیه سیدمردانی |